متین متین، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

متین و مهبد

بازم روزانه و روزانه

سلام گل پسر مامان.حالت چطوره خوبی عسلم.ببخشید که چند وقتی نتونستم برات بنویسم .میدونی که نی نی توی راه دارم و حوصله خیلی کم. میام و اتفاقات مهم یا جالب رو برات مینویسم. دوستای خوبم .شما رو هم فراموش نکردم.میام و بهتون سر میزنم. جونم واسه پسرم بگه که شما الان 4 سالته و واسه خودت مردی شدی، شخصیتی داری، شیطون بلا، ناقلا، مربون و دوست داشتنی و البته گاهی هم شدیدا غرغرو. این اخریه رو خیلی وقته که جز پروژهام کردم تا از سر شما بندازم. تا اندازه ای هم موفق بودم ولی خوب ، برای رسیدن به نتیجه مطلوب زمان لازم. توی این مدت شما میری کلاس و چیزهای جدید یاد میگیری.هر روزش یه جوره ولی دیگه رفتارهات رو حفظ شدم و بعد هر موضوع میدونم که میخوای چی کار...
31 خرداد 1391

سفر به رودسر

سلام به همه دوستای مهربون و همراه من. ما برگشتیم .البته 3روزی میشه ولی اینقدر کار رو سرم ریخته بود که نتونستم زودتر بیام. جونم واستون بگه که شروع سفرمون .صبح جمعه 12/3 ساعت 7 صبح بود.ما از شب قبل رفتیم خونه بابارضا تا وسایل اونها رو هم جابجاکنیم آخه قرار بود با یه ماشین بریم.خواهرم مریم هم صبح اومد. خلاصه که راه افتادیم خیلی عجله نداشتیم و میخواستیم اروم اروم بریم. از جاده چالوس نرفتیم که فکر کنم ترافیک بود خفن... خلاصه شروع سفر خوب بود تا که سمت بعدازظهر رسیدیم رودسر .اونجا دوست بابام اومد دنبالمون. قرار شده بود برامون خونه بگیره که بنده خدا خونه خودش رو بهمون داد. خیلی خجالت کشیدیم و نتونستیم ردش کنیم ولی گفتیم که فردا ش میریم دیگه که ...
21 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام به اقا پسر خودم. و یه سلام مخصوص هم به دوستای گل خودم که منو کلی شرمنده کردن. این چند وقته حالم خوب نیست و زیاد نمیتونم بیام .میبخشید که کم بهتون سر میزنم. چون تقریبا روزا رو یا خوابم یا دراز کش . اینروزا متین رو دوباره میبرم کلاسای استعدادیابی 9 میبرمش ساعت 12 هم میرم دنبالش تازه خودم هم میرم باشگاه که نیم ساعتی ورزش کنم.بقیش رو که خونه هستم اکثرا در حال انجام دادن کار های خونه هستم با سرعت لاکپشتی .کارای 1 ساعته 3 ساعت طول میکشه. متین هم یا با کامپیوتر بازی میکنه. تا با هم آجر بازی میکنیم ، یا کارت بازی، یا چند تا بازی دیگه که دو نفرست .سعی میکنم تنها نباشه .قربونش برم. خیلی درکم می کنه وقتایی که دراز میکشم ازم میپرسه که مامان حالت...
11 خرداد 1391
1